چرا میای وبلاگم؟

ساخت وبلاگ
هر یه مرد ... به چهارتا زن احتیاج داره ... من قبول ندارم این که میگنخدا یکی ...زن یکی ...اتفاقا زن زیادش خوبه :D دور بر مرد باید چهارتازن ...حتی شده ۶/۷ تا زن باشه ... به ترتیبی که میگم البته :|یک : مادر ...دو : خاهر ...سه :‌ زن ...چهار : دختر یا دختراش :Dهر کدوم اینا نباشه یه چیزی این وسط کمه ...یه جا خوندم نوشته بود دلیلبیشتر اختلافات بین عروس و مادر شوهر سر همینه که میخان مرد رو بالانسکنن ...یجورایی به تعادل رفتاری رسوندن ...ینی نیمی از مرد مال مادر ...نیم دیگش مال عروس :D و اگه این مبارزه نباشه مرد یا زن ذلیل میشهیا مادر ذلیل :| ینی یا باید حرف زنش رو گوش کنه ...یا فقط حرف مادرش ...حالا این که این وسط مرد چطوری رفتار کنه و مدیریت کنه به هنر اونمرد بستگی داره ...خلاصه چهارتا زن برامون کمه :D چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 25 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 15:28

شبا خیلی به من آرامش میدن ...مخصوصا از نیمه ی شب به اونور که دیگه کم کم

همه میخابن و شهر ساکت میشه ...البته امشب فکر نکنم به این زودیا بخابن ...

شب جمعه ست و مهمونی و جشن و دورهمی و این حرفا :D ما هم با یار وفادارمون

بالشت عزیزمون اینور اونور بشیم تا خابمون ببره ... دو تا چیز شخصی که

خیلی روشون حساسم :| یکی بالشتمه ...

چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 23 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 15:28

‏برای پاک کردن کتاب ها کافی ایست آنها را باز نکنیم... آدم ها

هم همین طورند...‏برای محو کردنشان کافی ایست هرگز با آنها

صحبت نکنیم!

آدمها تنهاترت میکنن ...

چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 19 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 15:28

به همین سرعت 10 روز آذر هم گذشت ... دختر عمه م زنگ زده بود خبر ازدواجیکی از پسر عمه هام میداد ...صحبت از چند نفر از اقوام و آشناها که شد میگفتمفلانی رو دو ساله ندیدم ...اون یکی رو چهار سال ...یکی رو پنج ساله ندیدم :|بنظرم غیر ممکن میاد ولی حقیقته ...چه بی رحم میگذره دنیا ... فکر کنم بااین فرمون بره جلو تا دو سه سال دیگه کلا فصل های سال هم کمتر بشن :|مثلا یه تابستون داشته باشیم با یه زمستون ...دیگه بهار و پاییز معنی نداشتهباشه ...شایدم دو فصل بهار و پاییز فقط :| یه بارون دیگه دلمون میخاد ...بارون برفی :D عروسی و ازدواج هم که از رگ گردن به من نزدیکتر شده :| چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 18:54

دارم فکر میکنم ادم وقتی ارتباطاتش با کسی که تو زندگیش بوده قطع شدهحالا به هر دلیلی ...خوب ...بد ...نباید هیچوقت بعد از سالها به اون ارتباطو اون شخص برگرده ...نبش قبر کنه ...یا تجدید خاطرات ...یا حتی این کهببینه طرف کجاست و چکار میکنه ... آدمها همیشه در حال تغییرن ...تغییرادمها رو عوض میکنه ...تغییر عقاید ...تغییر احساسات ...تغییر نگاه ...تغییرسبک زندگی ...تغییر ملاکها ...یهو بعد چند سال یه اتفاقی باعث میشه بهبا شخصی که یک روز فکر میکردین عاشق همین برمیگردی و میبینی نه از اونآدم سابق خبری هست نه از احساسش ...حتی به احساسی که قبلا بهت داشتهچه بسا که بخنده ...تو این دنیا هیچ چیز دو طرفه ی مطلق نیست ...همیشهیه چیزی این وسط کمه ...حتی بین دو تا آدمی که فکر میکنن هم اندازهعاشق همن ...با همون آخرین تصورات ...آخرین احساس ...آخرین نگاه و آخرین خداحافظی در خاطر هم بمونین ... چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 18:54

یه رزومه ی ازدواج دست به دست شده امروز دیدم برام جالب بود ... پسره نوشتهبود مدرک تحصیلی فوق لیسانس مدیریت بازرگانی ...کارمند شرکت فلان جا ...از دانشگاه فلان ...محل زندگی منطقه فلان ...مدل ماشین ...دارای پس انداز فلان(تقریبی) خصوصیات اخلاقی : بسیار حساس ...احساسی ...مهربونروشن فکر :|علایق : ازدواج عاشقانه :D مهارت ها :آشپزی ...نظافت ...شعر گفتن ...گیتار زدن ... مهارت هاش خیلی قابل توجه بود :| اگه اینا جزو مهارت واسهاقایون حساب میشه من و متی مهارت های خاصی داریم :D از اشپزی بگیرتا اتو زدن :| معیارهای انتخاب همسر عوض شده انگار :| چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 18:54

خب خداروشکر بعد چند روز از پست دلمون بارون میخاد ...امروز از عصر تقریبا داره بارون میاد ...ان شالله یه ریز تا چند روز ادامه دار باشه ...یکی از علایقم تو بارون پیاده روی هست ولی بارون تهران انقد سرب داره نمیشه زیر بارونش خیس شد :) ولی جاتون خالی یه دوری با ماشین زدیم ...واسه خیس شدن زیر بارون شمال حال میده ...کنار دریا ...با یار :D ولی فعلا فقط با یادش میشه زیر بارون رفت :| بارون اومد و یادم داد .... تو زورت بیشتره :)از اینا که بگذریم شکر بابت بارون ... چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 92 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 1:34

بالاخره بعد از حدود یک ماه کامل از شر آنفولاانزا راحت شدم و جای کبودیای رویدستم رفت... اخرین سرمی که رفتم و یه دختر خانوم برام زد و یه یادگاریاز خودش توی دستم جا گذاشت یک ماه پیش بود :| دختره رو هم همون یک باردیدم و دیگه ندیدم :| نمیدونم چرا انقد ناشی بود :| ارنج دستم رو که قشنگسوراخ کرد و نتونست رگ پیدا کنه اومد روی دستم ...بعد پاره کردن رگ دستمبالاخره سرم رو وصل کرد و رفت که رفت :D منم اون موقع انقد درد داشتم درد دستمو ارنجم توش گم بود ...ولی دمش گرم قبل رفتن معذرت خاهی کرد و گفت ببخشیدهمه جاتون رو سوراخ سوراخ کردم ...فکر میکردم فقط مشکل سوراخاستنگو رگم هم پاره شده :D بعد که اومدم خونه و دوش گرفتم و تازه دیدم دستمو ارنجم باد کردن تازه متوجه شدم اون غم توی چشماش دلیلش این بوده :Dحالا بادش یکی دور روز بعد خوب شد ...کبودیاش ولی تا یه ماه موند ...رو دستم انقد ضایع بود مثل این تزریقی ها شده بودم :| خودمم که کلا دو هفتههیچی نمیخوردم و لاغر شده بودم بیشتر ضایع کرده بود :| بنده خدا دیده بودخیلی حساسم و وسواس دارم اومد خیلی با احتیاط و با سلیقه برام سرم بزنهبدتر شد :| میگن رو یه چیزی خیلی حساس بشی گند میزنی همون شد :Dالکی نیست از امپول و سرم بدم میاد :| امپول فقط خودم به کس دیگه بزنم خوبه :Dولی ارزوم بود حداقل یبار دیگه ببینمش بگم عزیزم فقط سوراخم نکردی ...تو رسما چیز کردی ر ...ی :D چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 57 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 1:34

محلمون یه خزو خیل نداشت اونم جور شد ...میگن پسرا میرن سربازی مرد بشن بیان :| برعکس میشه ...متی هم همینطور ...مرد که نشد آدم هم نشده :|رفته بود تره بار ...سر از مکانیک و تزئینات در اورده ...اگزوز ماشینش رو اسپرت کرده و سوت وصل کرده اومده :| از سر خیابون صدای ماشین پیدا بود :| خودشم زنگ زده گوش گن ببین عشقت داره میاد صدای پاش رو میشنوی ؟؟:| انگار هلی کوپتر داره میاد :| صدای مسخره ی بوقش رو انقد دعواش کردم رفت عوض کرد :| شیپور بسته بود :| از نوع جنگیش :| حالا هم اگزوز :| باید با مامانش صحبت کنم یه مدت باهاش قهر کنه پول نفرسته :D صداهای ناهنجاراونم تو این محل از خونه ی ما :| چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 132 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 1:34